از عـــــدل نگو

 

 از چهره ی من غبــــــــار غم را


نه سیـــــــــل برد ،نه سیلی باد



چون حاصل سالهای جور است



معنای هــــــــــــزار نقش بیداد

         



من زخــــــمی دشنه ی قدیمم



گم گشته ی جـــاده های دورم



نشنیده بگیر ، چون دروغ است



هر گاه که گفته ام صبـــــــورم


  

   

آســـوده شدن برایم ای دوست 



چون خواب ندیده ای محال است



از درد ســــــــــــــــخن بگو برایم



این واژه ی ناب وصف حال است

     


از عـــــدل نگو به جای این فعل



صــــد واژه ی پوچ سرسری گو



یک ، با دو بـــــــرابر است اینجا



کمتر ســــــــــخن از برابری گو



      

دیــــــــوانه به من نخند ، والله



این حرف حقیـــقت بزرگی ست



مــــا غافل از اینکه بَره هستیم



همزاد من و تو پیر، گرگی ست

 

 

 



       عزیز نادری

نوید بارش باران

  
  •    اینجا نوید بارش باران نمیدهد
  •                 
  • رونق به خاک تشنه ی ایران نمیدهد
  • پاییزیان گلوی زمان را فشرده اند
  • دیگر مجال به فصل بهاران نمیدهند
  • بر قامت درخت خزان دیده ی وطن
  • جز بیم تیغ و اره و طوفان نمیدهند
  • از عاشقی بغیر حدیثی نمانده است
  • گوشی به ناله ی نی چوپان نمیدهند
  • فرقی چنان میان جدایی و وصل نیست
  • حتی بها به دیدن یاران نمیدهند
  • شادم که عمر ظلم و ستم ماندگار نیست
  • این جابران که بویی ز انسان نمیدهند
  • گویا به سوگ زندگی هم نشسته اند
  • دیریست مرده اند ولی جان نمیدهند

 عزیز نادری------------ خاکستر عشق

 

آذر ۵۷ ـ

دیدار دلبر

  • ای دل آخر تا به کی نالان شوی
  • پس کجا هم بزم خوشحالان شوی
  • سوختی ما را زداغ و سوزها
  • تیره شد از دستت ای دل روزها
  • میروی تنها سفر تا دور ها
  • تا زداید ظلمتت را نورها
  • ناز مه رویی مگر قابت ربود؟
  • کاینچنین عاری شدی از هر چه بود؟
  • من در اینجا و تو در جایی دگر
  • کی روا باشد چنین ای بیخبر
  • بی ثمر اینجا و آنجاها چه سود؟
  • وعده ی امروز و فرداها چه سود؟
  • آشنا ، با من چرا بیگانه ایی؟
  • گرد شمع دیگران پروانه ایی؟
  • من غریبم بی تو در هر محفلی
  • پای در گل مانده از هر مشکلی
  • یا بگیر آرام و آرامم نما
  • یا رها از حلقه ی دامم نما
  • من نظر انداختم در فال خود
  • تیره تر دیدم ز شب اقبال خود
  • کی بود دیدار دلبر را مجال ؟
  • خویش را مسپار بر امری محال
  • خانه ات را موج غم ویرانه کند
  • گر شبی بادی وزد طوفان کند
  • بر گرفتی دست خود افسار خود
  •  
  • میروی دنبال کار و بار خود
  • از عزیز خسته کی گیری سراغ
  • گه به گلشن میروی گاهی به باغ 

 عزیز نادری -----از کتاب خاکستر عشق