از عـــــدل نگو
از چهره ی من غبــــــــار غم را
نه سیـــــــــل برد ،نه سیلی باد
چون حاصل سالهای جور است
معنای هــــــــــــزار نقش بیداد
من زخــــــمی دشنه ی قدیمم
گم گشته ی جـــاده های دورم
نشنیده بگیر ، چون دروغ است
هر گاه که گفته ام صبـــــــورم
آســـوده شدن برایم ای دوست
چون خواب ندیده ای محال است
از درد ســــــــــــــــخن بگو برایم
این واژه ی ناب وصف حال است
از عـــــدل نگو به جای این فعل
صــــد واژه ی پوچ سرسری گو
یک ، با دو بـــــــرابر است اینجا
کمتر ســــــــــخن از برابری گو
دیــــــــوانه به من نخند ، والله
این حرف حقیـــقت بزرگی ست
مــــا غافل از اینکه بَره هستیم
همزاد من و تو پیر، گرگی ست
عزیز نادری
+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۴ ساعت 12:47 توسط عزیز نادری
|